nimalimu

۶ مطلب در دی ۱۳۹۷ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

tyujdnfmki


had come in with. Now I was alone with the captain. He smiled a thin Frog smile at me, then took out a pack of Swiss cigarettes. He lit one up and started calmly blowing smoke rings. Then he did some sort of amazing trick with the smoke—letting a dense cloud of it escape his mouth and then sucking it up right through his own nose in two thick columns. Wow! Even in my current position I found it impressive. I mean, I had never even seen my father do that, and he wrote the book on smoking tricks! I would have to ask him about that if I ever made it out of this room alive. Finally, after a few more smoke rings and a bit more nasal inhaling, the captain said, “Well, Mr. Belfort, I apologize for any inconvenience you would have suffered from this unfortunate misunderstanding. The stewardess has agreed not to press charges. So you are free to go. Your friends would be waiting for you outside, if you wish to follow me.” Huh? Could it be that simple? Had the Swiss bankers bailed me out already? Just to speculate! The Wolf of Wall Street—bulletproof, once more! My mind was relaxed now, free from panic, and it went roaring right back to Franca. I smiled innocently at my new Swiss friend and said, “Since you keep talking about wishes and such, what I would really wish is if somehow you could put me in touch with that stewardess from the plane.” I paused and offered him my Wolf in Sheep’s Clothing smile. The captain’s face began to harden. Oh, shit! I lifted my hands, palms facing him, and said, “Of course, only for the purposes of making a formal apology to the young blonde—I mean, the young lady—and perhaps to make some sort of financial restitution, if you know what I mean.” I fought the urge to wink. The Frog cocked his head to one side and fixed me with a look that so much as said, “You are one demented bastard!” But all he said was, “We would wish you not to contact the stewardess while you are in Switzerland. Apparently she is…how would you say it in English…she is…” “Traumatized?” I offered. “Ah, yes—traumatized. This is the word we would use. We would wish that you please do not contact her under any circumstances. I have not the slightest doubt that you will find many desirable women in Switzerland if that is your goal. Apparently you have friends in the right places.” And with that, the Captain of Wishes personally escorted me through Customs, without so much as stamping my passport. Unlike my plane flight, my limousine ride was quiet and uneventful. That was appropriate. After all, a bit of peace was a welcome respite from this morning’s chaos. My destination was the famed Hotel Le Richemond, purportedly one of the finest hotels in all of Switzerland. In fact, according to my Swissbanking friends, Le Richemond was a most elegant establishment, a most refined establishment. But upon my arrival I realized that refined and elegant were Swiss code words for depressing and
  • nima limu
  • ۰
  • ۰

pGbPyrEMTNN


کلیک کنید 2989/5000 دنی لبخند زد "به هر حال، بقیه از Ludes خود را به نگه داشتن به من بدهید. اجازه دهید من را از آنها بگیرم گمرک برای شما. " من سرش را تکان دادم و گفتم که نماز صبح است که دولت سوئیس هیچ تبلیغی را نمی خواهد شهرت آنها را بهعنوان اختیار محکوم کند. مانند یک سگ با یک استخوان من به آن فکر برای زندگی عزیزم، به عنوان ما به آرامی نسل ما را به ژنو تبدیل کردیم. من با کلاه من در دستم و لبهای من در صندلی خاکستری فولادی، به سه مقام گمرک گفتم در کنار من، "من به شما می گویم، من چیزی را به یاد نمی آورم. وقتی پرواز می کنم، اضطراب بسیار بدی دارم، و به همین دلیل من تمام این قرص ها را گرفتم. "من به دو ویال اشاره کردیم که روی میز خاکستری متمرکز شده اند. خوشبختانه، هر دو ویال نام من را بر روی برچسب گذاشتند در شرایط فعلی من به نظر می رسید مهمترین چیز است. در این لحظه خاص، تا جایی که من قصاص شدم آنها با خیال راحت به دور از نزولی روده دنی، که من تصور می کردم، با خیال راحت گذشت از طریق گمرک اکنون. سه مقام گمرک گمرک سوئیس در برخی از گویش فرانسوی خارج از دیوار گول زدند. آنها مانند دهان خود را پر از پنیر سوخته فست فود بود. شگفت انگیز بود - حتی همانطور که در آنها صحبت کردیم نزدیک به سرعت نور، آنها به نحوی موفق به نگه داشتن لب خود را به عنوان درام مارپیچی و فک قفل شده است محکم به جای من از اتاق خارج شدم آیا من در زندان بودم؟ هیچ راهی برای گفتن با سوئیس وجود نداشت. چهرههایشان بی انگیزه بودند، به طوری که آنها اتوماتیک بی فکرانه در مورد زندگی خود را با خالق زندگی می کردند دقت یک ساعت سوئیس، و همه در حالی که اتاق فریاد زد: "شما در حال حاضر وارد شده است لعنتی منطقه گرگ و میش! "هیچ پنجره ای وجود نداشت ... هیچ تصویر ... هیچ ساعت ... هیچ تلفن ... نه مداد ... هیچ قلم ... بدون کاغذ ... هیچ لامپ ... هیچ کامپیوتر. چیزی جز چهار صندلی خاکستری نداشت یک میز ناهار خالص و خاکستری، و یک نعلبکی نازک، مرگ و میر ناگهانی. مسیح! آیا باید تقاضا کنم که با سفارت ایالات متحده صحبت کنم؟ نه شما احمق! احتمالا در نوع خاصی بودم از فهرست تماشا مجبور شدم ناشناس باشم این هدف ناشناس بود. من سه نفر را دیدم. آنها هنوز فرانسوی بودند. یک بطری را نگه داشت از Restorils، یکی دیگر پاسپورت من را نگه داشت، و سوم آن را به عنوان خراش ضخیم سوئیس چانه خود را، به عنوان اگر او سرنوشت من را تصمیم گرفت - یا فقط دچار خارش شد؟ در نهایت، سوسمن چانه زدن گفت: "شما لطفا داستان خود را دوباره به ما تکرار کنید." شما می توانید؟ این همه چی چی بود؟ چرا این قورباغه ها به صحبت کردن ادامه می دهند؟ برخی از شکل عجیب و غریب محتاطانه؟ همه چیز بر اساس آرزوها بود و همه چیز در آن نوشته شده بود می خواهم و باید و می تواند و شمشیر و Maybe. چرا آنها نمیتوانند فقط تکرار کنند داستان من؟ اما نه! آنها فقط آرزو کردند که داستان من را تکرار کنند! من یک نفس عمیق کشیدم اما قبل از من شروع به صحبت کرد، درب باز شد و یک مقام گمرک چهارم وارد اتاق شد. این قورباغه، متوجه شدم میله های کاپیتان را در شانه های خود داشت. در کمتر از یک دقیقه، سه مقام اول اتاق را ترک کردند، با همان عبارات خالی آنها را ترک کردند Send feedback History Saved Community
  • nima limu
  • ۰
  • ۰

qIlltGIqvDl


کلیک کنید 3194/5000 دنی یک نفس عمیق کشید و گفت: "با صدای آرام گفت:" به من گوش کن. ما در اینجا چندین مشکل داریم. شما بعد از فرانکا رفت "- چانه اش را در جهت دزدی دریایی برافروخته حرکت داد - "جایی در اقیانوس اطلس". آنها تقریبا هواپیما را در اطراف چرخاندند، اما من آنها را متقاعد کردم کراوات را به جای آن و من وعده دادم که من شما را در صندلی خود نگه دارید. اما پلیس سوئیس ممکن است انتظار داشته باشد در گمرک من فکر می کنم آنها قصد بازداشت شما را دارند. " من یک لحظه را برای جستجوی حافظه کوتاه مدت خودم گرفتم. من هیچ کدام نداشتم با یک قدم در حال غرق شدن، گفتم: "من دنی ایده ای را که درباره آن صحبت می کنید ندارید. من چیزی را به یاد نمی آورم من چی شد انجام دادن؟" دنی شل شد "شما جوانان او را گرفتار کردید و سعی کردید زبان خود را پایین بیاورید. هیچ چیز خیلی وحشتناک اگر ما در موقعیت های مختلف بود، اما در اینجا در هوا ... خوب، متفاوت است قوانین را به عقب در دفتر. با این حال، واقعا چه بسا، این است که فکر می کنم او واقعا شما را دوست دارد! »او سر خود را تکان داد و لب هایش را فشرد، همانطور که می گفت، "شما اجازه دهید یک قطعه گربه خوب برود، اردن!" سپس او گفت: "اما پس از آن شما سعی کردید دامن قرمز خود را بالا ببرید و او را متهم کرد." من سرم را در کلامم تکان دادم "چرا شما را متوقف نمی کنید؟" "من سعی کردم، اما شما شروع به وحشی در من. چه چیزی گرفتی؟" "حواس ... من مطمئن نیستم،" من گفتم. "من فکر می کنم ممکن است ... اوه، شاید سه یا چهار Ludes ... و سپس ... سه نفر از آن آدم های کوچک آروم ترقی می کنند ... و تو ... ummm- نمی دانم شاید یک Xanax یا دو ... و شاید بعضی از مورفین برای پشتم. اما مورفین و ترمیم توسط یک تجویز شده بود دکتر، پس واقعا تقصیر من نیست. »تا زمانی که توانستم، به این اندیشه آرامش ادامه دادم. اما به آرامی واقعیت در حال غرق شدن بود. من به صندلی کلاس راحتم افتخار کردم و سعی کردم تا جلب توجه کنم قدرت از آن. سپس همه در یک بار، وحشت: "اوه، گه، دوشس! اگر دوشس در موردش بیاموزد چه؟ این؟ من واقعا پیچیده، دنی! چه میخواهم به او بگویم؟ اگر این به مقالات رسید، آه، خدا، او خواهد شد من را کشت همه عذر خواهی در جهان نمی توانند "من نمی توانستم تحمل کنم. من متوقف شدم یک ثانیه کوتاه، تا زمانی که موج دوم هراس از من سرازیر شود. "آه، عیسی - دولت! تمام دلیل پرواز تجاری بود که ناشناس بود! و اکنون ... دستگیری در یک کشور خارجی! آه مسیح! من می خواهم Dr. Edelson را برای این قرص ها به من بسپارم! او می داند من لودز را "به شدت من" به دنبال یک آستانه برای قرار دادن سرزنش در - "هنوز او هنوز تجویز قرص خواب! مسیح، او می خواهد اگر من لعنتش را از او خواسته بودم، هروئین را برای یک لکه لعنتی تجویز می کنم! یک کابوس لعنتی دانی! چه چیزی می تواند بدتر باشد؟ دستگیری در سوئیس - پایتخت پولشویی در جهان! و ما حتی پول هیچ پولی نگرفتیم، و ما در حال حاضر در معرض مشکل هستیم "من شروع به تکان دادن من کردم سر به شدت. "این یک بد بد، دنی است. من گفتم "من را ببوس" "من بلند نخواهم شد." همه در یک لحظه، یک فریب الهام: "شاید من باید بروم با فرانک عذرخواهی کنید، با او هماهنگ باشید؟ شما چقدر پول نقد دارید؟ " دنی شروع کرد به من. "من بیست نفر بزرگ است، اما من فکر نمی کنم شما باید سعی کنید با او صحبت کنید. این خواهد شد فقط چیزها را بدتر می کند من خیلی مطمئن هستم که دست خود را در لباس زیر دست خود قرار داده اید. در اینجا، بگذار بوی شما را بدهم انگشتان دست! " "خاموش، Porush! متوقف کردن لعنتی اطراف و تمیز کردن من. " Send feedback History Saved Community
  • nima limu
  • ۰
  • ۰

LcwcYgMAQ


کلیک کنید 2694/5000 زمین در فرودگاه کندی در نیویورک. او مرا دوست داشت شاید یک شانس وجود داشت. امشب! سوئیس! فرانکا و من! چگونه می توانم در یک کشور کشف کنم که در آن مادر این کلمه است؟ با یک لبخند بزرگی و به اندازه کافی بلند به نظر می رسید که بتواند از غوغایی پرت و ویتنی من گفتم، "فرانکا، عشق من! بیا اینجا. آیا می توانم برای یک ثانیه با تو صحبت کنم؟ " فرانکا پاشنه ی خود را باز کرد و با دست هایش، زیر سینه اش شانه هایش را به هم زد عقب انداختن، پشتش کمی پیچ خورده بود، و بقیه اش در یک نمایش تحقیر آمیز بود. او را نگاه کن به من داد! این چشمان تنگ شده ... که فک را خنثی کرده اند ... که بینی پاره شده ... کاملا سمی است! خوب، آن چیزی که کمی برایش نامعلوم بود. چرا- قبل از اینکه من حتی فکرش را بکنم، فرانکا دوست داشتنی بر پاشنه او زد و راه افتاد. چه اتفاقی برای مهمان نوازی سوئیس برای Chrissake افتاد؟ من گفته شده بود که همه زنان سوئیس مشغول تحصیل بودند. آیا زنان سوئدی بودند؟ هومم ... بله، در مورد دوم، زنان سوئدی بودند برنامه نویس هنوز - که Franca حق را به من نادیده گرفت! من مشتری مشتری Swissair بودم، برای گریه کردن با صدای بلند، و هزینه بلیط من ... خوب، باید هزینه آن را خرج کنید. و در عوض چه چیزی را گرفتم؟ صندلی وسیع و غذا بهتر؟ من از طریق غذای لعنتی خوابیده بودم! همه یک بار من احساس غرور می کردم که ادرار می کردم. من به نشانه کمربند ایمنی نگاه کردم. گول زدن! بود در حال حاضر روشن شده است، اما من نمی توانستم آن را نگه دارم. من یک مثانه شناخته شده بود کوچک (سوار دوشس دیوانه)، و من باید برای هفت ساعت خوب خوابیدم. اوه، فورا! اگر من می توانستم آنها را انجام دهم بلند شد؟ دستگیری من برای رفتن به یک شانه؟ سعی کردم بلند شوم - اما نمیتوانم. من پایین نگاه کردم هیچ یک از مسیح تنها وجود نداشت! چهار کمربند ایمنی در من وجود داشت. من داشتم پایین کشیدم آه ... شوخی عملی! من سرم را به سمت راست چرخاندم. "Porush"، من با صدای بلند فریاد زد: "از خواب بیدار و من را جدا کنید، شما احمق!" بدون پاسخ. او فقط با سر خود و دهانش را باز کرد و درخشید نور خورشید صبح باز هم، اما بلندتر این بار: "دنی! از خواب بیدار، خدا آن را لعنت کند! پووورششاه! بیدار شو o 'گه، و من جدا! " هنوز هیچی. من یک نفس عمیق کشیدم و به آرامی برگشتم به عقب، سپس با حرکتی قدرتمند به جلو من سرش را در شانه انداختم. دومی بعد چشم دنی را باز کرد و دهانش بسته شد. او سرش را تکان داد و از طریق این لنزهای مضحک به من نگاه کرد. "چه چیزی اشتباه است؟ واددیایا حالا؟ "وادادای معنی، حالا که من عاشقم؟ از من جدا میشوی - قبل از این که احمق باشم پاره پاره می کنم عینک سر خود را لعنتی! " با نیمی از لبخند: "من نمی توانم، و یا آنها دیگر می خواهند شما را!" من گفتم "چه؟" اشتباه گرفتم "چی میگی تو؟ چه کسی به من میرسد؟ " Send feedback History Saved Community
  • nima limu
  • ۰
  • ۰

qjqtqrbuLvXr


کلیک کنید 3451/5000 به نام، اگر حافظه به من صحیح خدمت کرد من یک یادداشت سریع ذهنی برای گفتگو با نگهبان در مورد آن به هر حال شما مجبور شدید سوئیس را دوست داشته باشید، هرچند نیمی از کشور پر از قورباغه ها بود نیمه دیگر پر از Krauts بود. این نتیجه نهایی قرن ها جنگ و پشتوانه سیاسی بود. این کشور به معنای واقعی کلمه در دو نفر تقسیم شده بود، شهر ژنو که Frog Central بود، جایی که آنها به زبان فرانسوی صحبت کرد و شهر زوریخ که Kraut Central بود، در آنجا آلمانی ها صحبت می کردند. تا آنجا که عقاید یهودیان فروتنانه خودم رفتم، قوم های مبتنی بر ژنو آنهایی بودند که انجام می دادند کسب و کار به عنوان مخالف با Krauts مبتنی بر زوریخ، که زمان خود را به صحبت کردن انزجار گذراند آلمانی glottal در حالی که نوشیدن آب معطر گرم و خوردن Wiener Schnitzel تا معده خود پس از یک چرخه تولد، مانند کاندارهای زنانه از بدن خارج می شود. و علاوه بر این، هیچ جهش بزرگی به بار نمی آورد منطق فهمیدن این بود که باید تعداد کمی از ناظران نازی ها را که هنوز در میان جمعیت زندگی می کردند، پنهان کنند پر کردن طلا آنها را اجباری از اجداد من استخراج شده قبل از آنها آنها را گاز گرفته! به هر حال، یک مزیت اضافه برای انجام تجارت در ژنو فرانسه زبان، یعنی زنان. آه بله! بر خلاف شما به طور متوسط ​​زن آلمانی مبتنی بر زوریخ، که به شدت شانه بود و به اندازه کافی بشکه ای برای بازی NFL، به طور متوسط ​​زن فرانسوی، که در خیابان ها به سر می برد، بازی می کند ژنو با کیسه های خرید و پودل، به رغم بلوزهای مودار او، بلند و بلند و زرق و برق دار بود. با این فکر، لبخندم را از روی سطح فرو برد؛ بعد از همه، مقصد من هیچ چیز دیگری نبود ژنو من از پنجره برگشتم و به سمت راست نگاه کردم و دنی پوروش خواب داشت. او داشت دهان او در حالت پرواز پروازی باز است، در حالی که آن دندان های سفید عظیم او را در هوا پر می کند نور خورشید صبح در مچ دست چپ خود را با یک الماس به اندازه کافی الماس بر روی یک ساعت ضخیم طلای Rolex پوشید به لیزر صنعتی برسید طلا زرق و برق و الماس twinkled، اما نه یک مطابقت با دندان هایش که از یک ابرنواختر روشن تر بود. او تا به حال شاخ مسخره خود را rimmed بود عینک ها، کسانی که دارای لنزهای روشن در آنها هستند. باور نکردنی! هنوز یک WASP یهودی - حتی در یک پرواز بین المللی. برگزار کننده سفر، خود کارشناس Gary کارشناس سوئیس بانکی بود Kaminsky، که نیز اتفاق افتاده بود (مدیر اسلوب) مدیر مالی گروه دلار، یک شرکت سهامی معروف که من بزرگترین سهامدار آن بودم. مانند دنی، گری کمینسکی بود خوابیدن او یک روپوش روحانی و فلفل مضحک داشت که رنگ کاملا متفاوت از او بود سایبرنز، که جوهر سیاه و سفید بود، ظاهرا توسط رنگارنگ با حس شوخ طبعی رنگ شده است. از کنجکاوی مضر (و عادت)، من لحظه ای را برای مطالعه ی اوباما وحشتناک خود گرفتم. احتمالا سای اگر من مجبور بودم حدس بزنم اسپلینگ ویژه است باشگاه موهای خوب برای مردان! درست بعد از آن، مهماندار هواپیما به آرامی راه می رفت، فرانکا! یک شماره سوئیس کمی گرم! خیلی مهمه او بود زرق و برق دار، مخصوصا به این دلیل که موهای بور او بر روی این بلوز سفید خامه ای با گردن بالا قرار می گیرد یقه. چنین جنسیتی سرکوبگر! و آن جناح سکسی بالهای خلبان طلایی که در سمت چپ او قرار داشتند کوزه، یک مهماندار هواپیما! چه نژاد فوق العاده ای از زن! به خصوص این یکی، با دامن قرمز تنگ و آنها شلنگ تنفس ابریشمی سیاه و سفید، مانند صدای شگفت انگیز شگفت انگیز آنها ساخته شده است که او به تصویب رسید! راست بکش از طریق دنده فرود و همه چیز! در واقع، آخرین بار می توانم به یاد بیاورم که با فرانک کاملا با یک رپ آشنا شدم، در حالی که هنوز در آن بودیم Send feedback History Saved Community
  • nima limu
  • ۰
  • ۰

xnPYiauubws


کلیک کنید 2366/5000 فصل 11 زمین از کوزه اوت 1993 (چهار ماه پیش) کریسا کیک من کجاست؟ این اولین سوال من بود که به ذهنم خطور کرد دنده فرود که از شکم عظیم jetliner jumbo پایین آمده است. به آرامی دوباره بازی کنید آگاهی، به نماد قرمز و آبی روی صندلی در پشت من نگاه کردم و تلاش کردم حس این همه ظاهرا Jetliner Jumbo Boeing 747 بود؛ شماره صندلی من 2A بود، صندلی پنجره ای برای اولین بار کلاس، و در این لحظه خاص، هر چند چشم من باز بود، چانه من هنوز بین بین بود کلسترول من در حالت خواب، و سرم احساس می کردم که توسط یک داروساز خراشیده شده بودم شب ادراری خماری؟ فکر کردم از Quaaludes؟ این حسن نداشت! هنوز گیج شدم، گردنم را برمیدارم و پنجره ی بیضی کوچک را روی چپم گذاشتم و تلاش کردم بلبرینگ من خورشید فقط صبح بود. سرنخ مهم! روح من برداشته شد من سرش را تکان داد و از منظر نگاه کرد: کوه های سبز، یک شهر کوچک درخشان، بزرگ دریاچه فیروزه ای به شکل یک هلال، یک جت آب عظیم از آب صعود به صدها فوت در هوا نفس گیر! یک دقیقه صبر کن. چه فکری در یک هواپیمای تجاری انجام دادم؟ پس از آن طرد شد! من کجا بودم جریان خلیج؟ چه مدت خوابیدم؟ و چقدر Quaaludes - اوه، مسیح! ترتیل ابر از ناامیدی شروع به بالا آمدن مغز مغز من شد. من اخطار دکترم را نادیده گرفتم مخلوط تجارتی با Qialaludes، هر دو قرص خواب، اما از دو کلاس رقابت. جداگانه گرفته شد، نتایج قابل پیش بینی بود: شش تا هشت ساعت خواب عمیق. با هم جمع شده نتایج: نتایج چه بود؟ من یک نفس عمیق کشیدم و با منفی بودن مبارزه کردم. سپس آن را به من زد - هواپیما من فرود آمد سوئیس. همه چیز در نهایت خوب خواهد شد! این قلمرو دوستانه بود! قلمرو خنثی سوئیس قلمرو کامل از چیزهای شکلات شیرین مخملی سوئیس، دیکتاتور های تخفیف داده شده، ساعت های زیبا، پنهان نازی ها طلا، حساب های بانکی شماره، پول شویی، قوانین نگهداری بانکی، فرانک سوئیس، Quaaludes سوئیس! این کشور کوچک افسانه این بود! و زرق و برق دار از هوا! یک آسمان خراش در دید و هزاران خانه کوچک، حومه شهر را در قالب کتاب داستان گذاشتند. و آن غول پیکر باور نکردنی! سوئیس! حتی نام تجاری Qialaludes خود را برای Chrissake داشتند! آنها متاداده بودند Send feedback History Saved Community
  • nima limu